پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای تاریخی2251-77664120130907A Study of Ghaznavids’ Leadership Traits in Literary Worksبازتاب هدایت و رهبری در آثار ادبی در خصوص سلاطین غزنوی126744FAبهزاد اویسیکارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ایلامغلامرضا رحیمیاستادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه جهرممجتبی امیریاستادیار گروه مدیریت دولتی، دانشگاه تهرانبتول رستمیکارشناس ارشد جامعهشناسی، دانشگاه ایلامJournal Article20130217Traitleadershiptheory is one of the theories of leadership in management whichsuggests that leaders must possesscertain personality traits superior than their followers’ such as intelligence, social maturity, comprehensive vision, achievement motivation, interpersonal skills, communication skills, and good appearance. This research studies literary and historical works from a management point of viewin order to answer the question as to whether Ghaznavid kings and their agents displayed the above leadership traits.
The theoretical model in this research is the trait leadership theory. The results show that Ghaznavids had traits such as intelligence, comprehensive vision, achievement motivation, communication skills, good appearance, and interpersonal skills and were not entirely devoid of these traits.نظریة خصوصیات فردی رهبری یکی از نظریههای هدایت و رهبری در مدیریت است که نظریهپردازان آن بر این نظر هستند که رهبر باید به یکسری ویژگیهای فردی متخلّق بوده و از نظر این صفات از پیروان خود برتر باشد؛ از جمله، هوش، بلوغ اجتماعی و وسعت دید، انگیزههای توفیقطلبی و نیل به هدف، انسانگرایی، بیان رسا و بانفوذ، ظاهر مناسب. در این پژوهش، از نگاه مدیریتی به آثار ادبی و تاریخی نگریسته شده است و با رویکرد تطبیقی تلاش شده است تا مفاهیم و نظریۀ ویژگیهای فردی رهبری در خصوص سلاطین غزنوی و کارگزاران آنها از لابهلای متون ادبی و تاریخی این دوره تبیین و تشریح شود. حال، این پرسش پیش میآید که آیا این ویژگیها در سلاطین غزنوی (محمود و مسعود و کارگزاران آنها) وجود دارد؟ الگوی نظری این پژوهش همان نظریۀ ویژگیهای فردی رهبری است. آنچه این تحقیق نشان میدهد و نمونههای آن نیز در متن آمده است، این است که سلاطین غزنوی دارای ویژگیهای مذکور از جمله هوش، وسعت دید، انگیزههای توفیقطلبی و نیل به هدف، بیان رسا و بانفوذ و ظاهر مناسب بوده و نمونههای انسانگرایی آنها در مقابل سازمانگرایی نشان میدهد که مطابق آنچه مشهور است، این سلاطین به کلی از این خصیصه خالی نبودهاند.https://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_744_2dd35ba94737541fa88c81d6a5ab1e3c.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای تاریخی2251-77664120130907Cyrus the Elamite-Anshanite or Cyrus the Persian?
A New Look at Elamite-Anshanite Identityof Cyrus IIکوروش عیلامی ـ انشانی یا کوروش پارسی؟
نگاهی دوباره به بحثهای پیرامون هویت عیلامی ـ انشانی کوروش دوم2743746FAمحمدتقی ایمانپوردانشیار گروه تاریخ، دانشگاه فردوسی مشهد0000-0002-8458-4618سیروس نصرالهزادهاستادیار گروه فرهنگ و زبانهای باستانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیکیومرث علیزادهکارشناس ارشد تاریخ ایران باستان، دانشگاه فردوسی مشهدJournal Article20121010The arrival and settlement of Persians in Parsa/Anshan and their strong relations with the Elamite inhabitants of south-western Iran brought the Achaemenid culture and civilization under the influence of the Elamite culture and civilization, in particular during Cyrus II and Cambyses II. Furthermore, Cyrus II, in his famous Cylinder in Babylonian language, introduces himself and his ancestors as kings of Anshan and makes no mention of Parsa or Achaemenids at all. This has caused a number of scholars of ancient Iran to question the identity of Cyrus as Persian and identify him as Elamite-Anshanite. Although this hypothesis has been disputed by other scholars, the problem lingers on.
This article uses historical method to examine various claims in this subject, in particular Daniel Potts’s theory on Cyrus’s Elamite-Anshanite identity, on the basis of archaeological data, ancient Mesopotamian-Elamite documents, Persian inscriptions, Elamite tablets, and Greeks texts.ورود پارسیها به انشان / پارسه و ارتباط گستردۀ آنان با ساکنان عیلامیِ این سرزمین در جنوب غرب ایران باعث نفوذ فرهنگ و تمدن عیلام در فرهنگ و تمدن هخامنشی بهویژه در زمان کوروش دوم و کمبوجیۀ دوم شد. بهعلاوه، ادعاهای کوروش در استوانۀ مشهور خود به زبان بابلی که خود و اجدادش را پادشاهان انشان معرفی میکند و ذکرنکردن نام پارس و یا هخامنش در این نوشته، باعث شده است که در سالهای اخیر تعدادی از اندیشمندان تاریخ ایرانِ پیش از اسلام دربارۀ هویت پارسی کوروش دچار تردید شده و کوروش را دارای هویت عیلامی ـ انشانی بدانند. هرچند که تاکنون نقدهایی بر چنین ادعاهایی نوشته شده است، هنوز این بحثها ادامه دارد.
در این مقاله تلاش شده است تا با استفاده از شیوۀ پژوهشهای تاریخی و با استناد به دادههای باستانشناسی، اسناد و نوشتههای کهن میانرودانی ـ عیلامی، کتیبههای پارسی، الواح عیلامی، نوشتههای یونانی و همچنین پژوهشهای جدید تاریخی و با ارزیابی بحثهای موافق و مخالفِ ادعای بالا، به بررسی نظر پاتس در رابطه با هویت انشانی ـ عیلامی کوروش دوم بپردازیم.https://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_746_81c0766ab19cd120ec499499cc3d313d.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای تاریخی2251-77664120130907Arguments against Amir Kabir’s Reforms:
A Study Based on Rational Choice Theoryاستدلالهای مخالفان اصلاحات امیرکبیر از منظر انتخاب عقلانی4577748FAمحمدرضا جوادی یگانهدانشیار گروه جامعهشناسی، دانشگاه تهرانریحانه جوادیکارشناس ارشد جامعهشناسی، دانشگاه تهرانJournal Article20121122Analyzing the arguments of opponents of Amir Kabir’sreforms, the authors of this article used theRational Choice approach as a general theory in historical sociology to generate acausal narrative to explain the reasons for internal opposition to Amir Kabir’s reforms. For this purpose, the reform opponentswere divided into four groups: clergymen, courtiers, governors, and the women of the Harem. Rational Choice Theory, in which the individual (here the reform opponents) is causal agent, and the instrumental rationality he uses (which here led to their opposition to reforms) is causal mechanism, was used to clarify the rational process of their opposition to reforms. Then, the arguments of the four groups were analyzed, and the first group was omitted based on John Stuart Mill's comparative method. The common arguments were finally recognized using Mill’s method of agreement and methodofconcomitantvariation. They were negligence ofopponents’ position and social class, violation of the citizen's rights, and possible reduction of royal power. These arguments show that the opponents of Amir Kabir's reforms were more concerned with their individual and class benefits.در مقالۀ پیش رو، برای بررسی استدلالهای مخالفان اصلاحات در بازة زمانی 1267-1264 ق یعنی اصلاحات میرزا تقیخان امیرکبیر، با بهرهگیری از رویکردِ انتخاب عقلانی بهمثابۀ یکی از نظریههای عمومی جامعهشناسی تاریخی، به روایت علّی استدلالهای مخالفان در قالبِ چهار گروهِ روحانیان، درباریان، دیوانیان و زنان حرمسرا پرداختهایم. نظریۀ انتخاب عقلانی، که در آن <em>فرد</em> (در اینجا مخالفان اصلاحات) عامل علّی و <em>عقلانیتِ ابزاریِ</em> بهکار گرفتهشده توسط آنان (که در اینجا مخالفت آنان با اقداماتِ اصلاحی را در پی دارد) سازوکار علّی است، امکان ارزیابیِ رویۀ «عقلانیِ» انتخابِ این مخالفان برای مخالفتشان با اقداماتِ اصلاحی را فراهم میآورد. پس از بررسی استدلالهای هر یک از این چهار گروه مخالفِ اصلاحات (با حذف روحانیان بر اساس روش تطبیقی جان استوارت میل)، استدلالهای مشترک که با تکیه بر روشهای «توافق» و «تغییرات متقارن» میل، در میانِ گروههای استدلالکننده بهدست میآیند، عبارتاند از: «بیتوجهی به جایگاه طبقاتی مخالف»، «رعایتنکردن حقوق مردم» و «کوتاهشدن دست وارثان قدرت از قدرت». این استدلالها نشان میدهد مخالفان امیرکبیر در بیان مخالفت با اصلاحاتِ او، نه بر منافع کلان که بر منافع فردی یا طبقاتی بیشتر تأکید داشتهاند.https://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_748_2ea9e9136687bafc7f7a4345dc837c2c.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای تاریخی2251-77664120130907Iranian Elites and their Scientific and Cultural Activities in Ottoman Empire of the 9th and 10th Centuries A.H.نخبگان ایرانی و فعالیتهای علمی و فرهنگی آنان در عثمانی
(قرن نهم و دهم هجری)79100749FAولی دینپرستاستادیار گروه تاریخ، دانشگاه تبریزJournal Article20120625In this paper, scientific and cultural activities of Iranian elites in the Ottoman Empire since its foundation until the tenth century A.H. are studied to show their impact on the scientific and cultural life of the empire as well as the clashes between traditionalist and rationalist scholars and their consequences.
Upon the foundation of the Ottoman Empire, its scientific centers fell under the influence of Iranian elites’ ideasdue to the widespread scientific and cultural relations between Iran and the Ottoman Empire. A number of Iranian elites who were educated in jurisprudence, interpretation, <em>hadith</em>, logic, theology, grammar, reading, rhetoric, mathematics, astronomy, and medicine migrated to the Ottoman Empire during the eighth and ninth centuriesA.H. They taught the works of Iranian prominent scholars such as Imam Muhammad Ghazali and Fakhr al-Din Razi in Ottoman schools or wrote commentaries and annotations on these works. Therefore, the Ottoman society, like the Iranian society, became a placefor clashes between the traditionalistsand rationalists.در این پژوهش، فعالیتهای علمی و فرهنگی نخبگان ایرانی در عثمانی از آغاز شکلگیری دولت عثمانی تا اوایل قرن دهم هجری مورد بررسی قرار میگیرد تا نشان داده شود که فعالیتهای علمی آنان چه تأثیری بر حیات علمی و فرهنگی عثمانی به جا گذاشت و در این دوره علمای سنتگرا چه واکنشی نسبت به عقلگرایان داشتند و نتایج آن چه بود.
از دورۀ ایلخانان و حتی قبل از آن، ایران به عنوان کانون علمی محل ظهور علمای بزرگی در فقه، کلام و علوم نقلی بود. قاضی بیضاوی، عضدالدین ایجی، فخر رازی و زمخشری نمونهای از این علما هستند. با شکلگیری دولت عثمانی، تفکر حاکم بر مراکز علمی آن سرزمین تحتتأثیر افکار و اندیشههای علمای ایرانی قرارگرفت. این امر ناشی از روابط علمی و فرهنگی گستردهای بود که از گذشته بین دو سرزمین وجود داشت. در طول قرن هشتم و نهم هجری، نخبگانی ایرانی که در فقه، تفسیر، حدیث، منطق، کلام، صرف و نحو، قرائت، بلاغت، ریاضیات، نجوم و طب تحصیلاتی داشتند، به عثمانی مهاجرت کردند. برخی از آنان آثار ارزندهای در علوم عقلی و نقلی تألیف کردند. علمای مهاجر آثار و اندیشههای علمای ایرانی نظیر امام محمد غزالی و فخرالدین رازی را در مدارس عثمانی تدریس کردند و یا بر آثار گذشتگان شرح، حاشیه و تعلیقات نوشتند. در نتیجه، جامعۀ عثمانی همانند جامعۀ ایرانی در فضایی قرار گرفت که اندیشههای سنتگرایان در ستیز با عقلگرایان بهسرمیبرد.https://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_749_d662e0a891026cea7591cec69acdb4a0.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای تاریخی2251-77664120130907Iranian Regional Movements in 1945-46:
A Case Study of the Impact of Azerbaijani Democratic Party on Fars South Movementواکاوی جنبشهای منطقهای ایران در سالهای 1324 - 1325 ش
(مطالعۀ موردی: تأثیر فرقۀ دموکرات آذربایجان بر نهضت جنوب فارس)101120750FAرضا معینی رودبالیدانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه پیام نور تهرانسیدصاحب برزیندانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه پیام نورفاطمه نجفی کشکولیکارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی، دانشگاه شهید بهشتیJournal Article20121215Iran's strategic position and long common border in the north with the Soviet Union led to its invasion and occupation by the Allies two years after the beginning of the World War II and Germany’s invasion of the Soviet Union. They announced that their purpose was to send forces to the Soviets under siege. In August 1945, regardless of the opposition of Iran's government, the Allies invaded Iran and advanced to the outskirts of Tehran. Their troops remained in Iran until the end of the war. The occupiers’ominous presence caused many problems for the people of Iran. One of the unfortunate consequences of their presence was the formation of the Azerbaijani Democratic Party in the fall of 1945 by Seyyed Ja’far Pishehvari who received support from the Soviet government and the Tudeh party. One of his main demands was local autonomy from Tehran. The present article intends to present an overview of the presence of the Allies in Iran, especially the Soviet Union, and its consequences forthe Azerbaijani Democratic Party and Fars South Movementduring the years 1945-1946.موقعیت استراتژیک ایران و داشتن مرز مشترک طولانی در شمال با کشور اتحاد جماهیر شوروی باعث شد که دو سال پس از آغاز جنگ جهانگیر دوم و هجوم آلمان به شوروی، سرزمین ایران مورد هجوم و اشغال نیروهای متفقین قرار گیرد. آنان هدف خود را از این اقدام، رساندن نیرو به شورویِِ تحت محاصره اعلام کردند. در شهریور 1320 ش، متفقین بدون توجه به مخالفت دولت ایران، وارد خاک این سرزمین شده و تا نزدیکیهای تهران پیشروی کردند. نیروهای نظامی متفقین تا پایان جنگ در ایران ماندگار شدند. این حضور مصیبتبار آنان، مشکلات فراوانی برای مردمان ایران ایجاد کرد. یکی از پیامدهای ناخوشایند ناشی از حضور متفقین، تشکیل فرقۀ دموکرات آذربایجان توسط شوروی و حزب تودۀ ایران بود که به رهبری سید جعفر پیشهوری در پاییز 1324ش آغاز شد. از جمله انتظارات و درخواستهای فرقۀ دموکرات آذربایجان، اعطای خودمختاری به ایالت آذربایجان از سوی دولت مرکزی بود. مقالۀ حاضر درصدد است ضمن بررسی اجمالی حضور متفقین در ایران ـ بهویژه اتحاد جماهیرشوروی ـ به تبعات سنگین ناشی از حضور آنان بر دو جنبش منطقهای دموکرات آذربایجان و نهضت جنوب فارس، در سالهای 1325-1324 ش بپردازد.https://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_750_e5bb48c6c20586dd2b06c043e365f1d9.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای تاریخی2251-77664120130907The Role of Supreme Council of Courtin Smoothing Iran’s Transition to Constitutional Regimeمجلس عالی دربار
حلقۀ گذار به نظام مشروطه121141751FAعلیرضا ملایی توانیدانشیار گروه تاریخ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20130625As soon as Muzaffar al-Din Shah issued the command of constitution, attempts were made to establish the new order through the formation of a parliament to represent the Iranian nation. This objective required that the election law be written by a special council. It was called “Supreme Council” or “Supreme Council of the Court”. Lack of research in this regard and the unresolved ambiguities about the council makes one ask why the Supreme Council of the Court was established, who its members were, how they were elected, and what duties it had.
This article uses descriptive-explanatory method and taps primary sources to answer these questions. The results suggested thatthe Supreme Council of the Courtpassed the election law, supervised the election process, and, thus, played an important role inIran’stransitionto a constitutional regime.با صدور فرمان مشروطه، تلاش برای استقرار نظم جدید که مهمترین مشخصۀ آن تشکیل مجلس شورای ملی بود، آغاز شد. اما تأسیس مجلس نیازمند تدوین نظامنامۀ (قانون) انتخابات بود که میبایست شورایی خاص، سرپرستی تنظیم و تدوین آن را بر عهده گیرد. این نهاد در تاریخ معاصر ایران به «مجلس عالی» یا «شورای عالی دربار» تعبیر شده است. با عنایت به فقدان پژوهشی مستقل دربارۀ مجلس عالی و وجود ابهامات فراوان دربارۀ ماهیت و عملکرد این نهاد، پرسش اصلی این است که مجلس عالی چرا و چگونه تأسیس شد؟ اعضای آن چه کسانی بودند و چگونه انتخاب شدند؟ و این شورا چه کارکردهایی داشت؟
مقالۀ حاضر درصدد است با بهرهگیری از منابع اصلی و پژوهشهای جدید، این موضوع را با رویکرد توصیفی ـ تبیینی مورد ارزیابی قرار دهد. سرانجام، مقاله به این نتیجه میرسد که مجلس عالی هرچند یک شورای اضطراری بود، با تصویب نظامنامۀ انتخابات و نیز برگزاری و نظارت بر فرایند انتخابات نقش بارزی در گذار از نظام پیشامشروطه به مشروطه ایفا کرد.https://historicalstudy.ihcs.ac.ir/article_751_1c110663bb631d05150651c782d51427.pdf